تا صور اسرافیل
سفرنامهها / حج - خاطرات
شور و حالی برپا بود. گروهی لبیک میگفتند و عدهای مشغول نماز و عبادت بودند. برخی بیخیال، برخی مضطرب و برخی دیگر در آرامش. هرکسی سرگرم کار خودش بود. انگار کسی را با کسی کاری نبود. مثل این که هیچکس دیگری را نمیشناخت و اصلا برای کسی فرصتی نبود که بخواهد برای دیگری صرف کند. من هم مثل دیگران به این فکر نبودم که از افراد کاروانمان جدا شده و تنها ماندهام. برایم مهم نبود که تنها هستم یا افراد کاروانمان کجا نشستهاند. گویی کسی را نمیدیدم و هیچصدایی نمیشنیدم. فقط اعمالم را میدیدم و به فکر اعمالم بودم. کتاب حاضر دربرگیرنده خاطرات سفر حج نگارنده در مرداد ماه 1386 است.