کتابت بهار
در «سه شنبة آخر سال»، دبیر بازنشسته بعد از فوت همسرش، خانهاش را فروخته و بین فرزندان تقسیم کرده است و به جای آن، فرزندان اتاقی در خانههایشان به او دادهاند تا در آن زندگی کند. هروقت از خانة کسی خسته میشود به خانة فرزند دیگر میرود و مدتها است که بر سر مزار همسرش نرفته است. در سهشنبه آخر سال طبق فلسفة جدیدی که از زندگی پیدا کرده است، چمدانش را بسته و بیاطلاع رفته است. فرزندان در حالی که هرکدام به فکر تعطیلات میباشند، هیچ اقدامی برای یافتن او نمیکنند؛ فرزندانی که هرسال بر سر مزار مادر میرفتند حالا گویی بابا را نیز از یاد بردهاند. این بار او زنگ میزند و آدرس مزار همسرش را میخواهد. این مجموعه مشتمل بر داستانهای دیگری به نامهای کسی نیست، برف، چای سرد سهشنبه، فقط کمی سکوت، ایستگاه، سفید در زمهریر موتزارت در مرداد، به همین سادگی، آشنا، ققنوس، و کتابت بهار به چاپ رسیده است.