بینهایت بلند و بهغایت نزدیک
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
کتاب حاضر، داستانی است که در آن چند سال بعد از مرگ پدرش در یازدهم سپتامبر، اسکار شل کلیدی را در گلدانی پیدا میکند. کلید به پدرش تعلق دارد، اسکار از این بابت مطمئن است. اما این کلید کدامیک از 162 میلیون قفل شهر نیویورک را باز میکند؟ این سؤال اسکار کاشف، نامهنگار و کارآگاه آماتور را بر آن میدارد که هر پنج محله نیویورک را زیر پا بگذارد و وارد زندگی دوستان، اقوام و آدمهایی کاملاً غریبه شود. در این راه، غم و غصههای زیادی روی شانههای اسکار سنگینی میکند. تحت تأثیر این غم و غصهها حتی جراحتهایی به خودش وارد میکند و با هر کشفی یکقدم به قلب ماجرای پررمزورازی نزدیک میشود که به پنجاه سال پیش و تاریخچه خانوادگیشان بازمیگردد.