رازهای سنگ صبور: 11 داستان به قلم یک راننده تاکسی - خراسان رضوی، مسافران از خاطرات زندگی خود میگویند حقیقتی تلخ اما آموزنده
در کتاب حاضر، نویسنده که یک راننده تاکسی در خراسان رضوی است، داستانهایی واقعی که از مسافرین خود شنیده را به رشتة تحریر در آورده است. عنوان برخی از داستانها عبارتند از: «گمشده»؛ «اسیر دوران کودکی»؛ «عاشق دیوانه»؛ «در آرزوی مادر»؛ «انتقام سرنوشت» و «بازی سرنوشت». در خلاصة «بازی سرنوشت»، نویسنده داستان پیرمردی اهل نیشابور به نام «سیدرضا حیدرآبادی» را بازگو میکند. «سیدرضا» از کودکی با دختر همسایهشان «شکوفه» هم بازی و از همان زمان کودکی عاشق وی بوده است. با گذشت زمان، خواستههای «شکوفه» بیشتر میشود و از «سیدرضا» تقاضای گردبند طلا میکند. به دلیل نداشتن پول کافی، «سیدرضا» دست به دزدی زده و گردنبندی از ساختمانی که در آن به جوشکاری مشغول است میدزدد و به «شکوفه» میدهد. این اتفاق ماجراهای بعدی را به وجود میآورد و «سیدرضا» را دچار دردسرهای بعدی مینماید.