اشک حسرت
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای فراز و نشیبهای زندگی جوانی به نام «فرهاد» است. «فرهاد» با پدری قمارباز و مادری بیمار زندگی میکند. تنها خواهرش «لیلا» به دلیل بدهکاری پدر در قمار، با فردی به نام «حشمت» ازدواج کرده و به شیراز رفته است. فرهاد مدتی بعد، پدر و سپس مادرش را از دست میدهد. او که برای معاش و خرج تحصیل اقدام به دزدی میکند، در یک دزدی، دختری را دیده و عاشق وی میشود و همانجا توسط پلیس دستگیر شده و به زندان افکنده میشود. در آنجا با فردی معتاد به نام «سعید» آشنا شده و معتاد میشود. بعد از آزادی، به کمک بهترین دوستشن «کامران» به زندگی ادامه میدهد. در ملاقاتی فرهاد متوجه میشود که دختر مورد علاقهاش «هستی» خواهر کامران است. او با انگیزة زندگی با هستی، مواد را ترک میکند. اما با با رخ دادن حواشی زندگی و اطرافیان دچار تلاطمهای گوناگون میشود و تجربههای تلخی برایش به بار میآورد.