رویای عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
«غزل» در یک خانوادة صمیمی زندگی میکند. او بعد از اتمام تحصیلاتش، در شرکت پیشنهادی پدر به عنوان مترجم مشغول به کار میشود. رئیس شرکت جوانی به نام «رهام» است که هرروز به موفقیت بیشتری میرسد. «رهام» عاشق غزل میشود، اما به قدری سکوت میکند که غزل سکوت او را به بیتفاوتی معنا میکند. مدتی بعد غزل با دوست برادرش «توحید» آشنا شده و دل به او میبندد، اما توحید او را تنها گذاشته و برای همیشه به خارج میرود. بعد از تجربة تنهایی و غمهای بسیار، با کمک مادر، غزل سعی میکند به زندگی با دید مثبتی نگاه کند و اینبار با فردی به نام «آرش» نامزد میکند. غزل که در جستوجوی عشق واقعی است، در وجود آرش جز خودخواهی و بدجنسی چیزی نمییابد و از او جدا میشود و اینبار رهام که هنوز عاشق غزل است، به او پیشنهاد زندگی مشترک داده، آنها با هم ازدواج میکنند.