قار و قور قورباغهها
داستانهای کوتاه / داستانهای اخلاقی
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در این داستان روزی مهدی دیر از خواب بیدار شده بود، اگر میخواست بنشیند و صبحانه بخورد، مدرسهاش دیر میشد. برای همین زودی یک ساندویچ از مادرش گرفت و دوید بهطرف مدرسه. زنگ تفریح شد و همه بچهها به حیاط مدرسه آمدند. هرکسی یکچیزی آورده بود تا زنگ تفریح بخورد، مهدی هم ساندویچش را برداشت و همراه دوستانش به حیاط دوید.