شهد و شرنگ
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان درباره زندگی دختری به نام «گلناز» است که در مطب دکتر «نیکدل» به عنوان منشی مشغول به کار است. گلناز را از کودکی نافبریده پسری به نام «امیرحسین» کردهاند و این درحالی است که گلناز هیچ علاقهای به امیرحسین ندارد. گلناز که آن روز به مطب رفته بود متوجه میشود که دکتر «شایسته» از خارج برگشته و منشیاش که ازدواج کرده دیگر سر کار نمیآید. دکتر نیکدل از گلناز میخواهد تا پیدا کردن یک منشی خوب، بیماران دکتر شایسته را نیز او پذیرش کند، گلناز وقتی دکتر شایسته را میبیند دچار حالت عجیبی میشود که... .