افسانه جزیره کبودان
داستانهای نوجوانان فارسی - قرن 14
نه نه... من به درد این کار نمیخورم... خالخالی داشت میلرزید. پیر شاخدار گفت: خودت را جمعوجور کن... تو قراره قهرمان این گله باشی. پیر شاخدار روی تپه ایستاد و با عصایش به زمینهای استپی اشاره کرد. اولین جایی که باید بری، جزیره آرزوهاست. اینجا باید بهترین و مهمترین آرزویی رو که یک گوزن داره... با صدای بلند... به زبون بیاری... باید خیلی مراقب باشی...