ثانیههای صفر و 5 داستان کوتاه دیگر
در «ثانیههای صفر» پسری با نام «اسدالله یوسفیان حمیدآبادی» در زمان دفاع مقدس در محل خدمت خود «شیاکو» تیر خورده است. او از همرزمان خود دور مانده و سعی دارد تا با چفیة خود محل خونریزی را بسته و خود را نجات دهد. پس از مدتی او که خسته و ناتوان شده است، تکه کاغذی را برمیدارد تا مشخصات خود را در آن بنویسد؛ چرا که پلاک خود را گم کرده است، اما باد تکه کاغذ را با خود میبرد و با اتفاقی که برایش رخ میدهد بیهوش میشود. پس از چندی، وقتی به هوش میآید، دیگر رمقی برایش نمانده است، خانوادهاش را در ذهن خود تصور میکند و آخرین جملات را به زبان میآورد. بعد از گذشت سالها، هنوز کسی نشانی از او نیافته و او مفقودالاثر شده است. مجموعة حاضر، شامل شش داستان کوتاه تحت این عناوین است: ردپای هیچکس؛ سجاده؛ پس از مه؛ مادر آبادی؛ صد ثانیة آخر یک فیلم و ثانیههای صفر.