پناه
داستانهای فارسی - قرن 14
«پناه»، دختر اهوازی است که با وجود استعداد و علاقه وافر به تحصیل به علت فقر شدید خانواده، مجبور به ترک تحصیل میشود. پناه در شرکتی که مادرش مستخدم خانه مدیر اوست، مشغول کار شده، اما در کشوقوسهای کار، مدیر شرکت دلباختهاش میشود؛ درحالی که دختر حقیقت بزرگی را از او پنهان کرده است. «سمیرا»، دوست پناه نیز که به دلیل اعتیاد پدر در فقر به سر میبرد، در همان شرکت استخدام میشود. داستان وارد یک مثلث عشقی رازآلود شده و مخاطب را بارها در جریان این کشوقوس غافلگیر کرده و در هر بخش راز جدیدی را فاش میکند.