خفاش دیوانه
داستانهای کودکان و نوجوانان
خفاشی با حیوانات دیگر، در جنگل زندگی میکرد. حیوانات فکر میکردند که او دیوانه است؛ چرا که همهچیز را وارونه میدید و توصیف میکرد. برای مثال خفاش میگفت کوهها یک دامنه در بالا دارند و یک قله در پایین؛ و یا درختها یک تنه در بالا دارند و برگهای فراوانی در پایین آنهاست. یک روز حیوانات نزد جغد پیر رفتند و حرفهای خفاش را به او گفتند. جغد پیر از حیوانات خواست تا همگی مثل خفاش از درخت آویزان شوند و هرچه را که میبینند توصیف کنند. به این ترتیب همة آنها فهمیدند که خفاش به خاطر وضعیت آویزان شدنش از درخت، همهچیز را وارونه میبیند. بعد از آن تمام حیوانات با خفاش دوست شدند. داستان حاضر برای کودکان گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.