در امتداد شب
داستانهای فارسی - قرن 14
میدانم که خستهای بروز نمیدهی. من نیز خستهام. زمین هم تشنه گردیده، دنیا در برابر انسانها خجل گشته، اندک عمری که خدا به ما اعطا نموده، با زجر و عذاب روزهایمان میگذرد. شبها نیز با آه و فغان که فردا کی میشود، خواب ناآرام و کابوس بیپایان تا صبح دم ادامه مییابد تا از خواب بر میخیزیم. ماندهایم چگونه زندگی بگذرانیم تا آمادگی این را داشته باشیم برای ادامه حیات.