سوختهدلان
داستانهای فارسی - قرن 14
«شایان» بعد از سالها دوری از ایران و اقامت در لندن، باز میگردد و به طور اتفاقی با خبرنگاری به نام «عرفان» آشنا میشود. عرفان او را به خانهاش دعوت میکند. پدر عرفان با شایان بیست سال پیش در روستایی با هم دوست بودهاند و این دیدار آنها را به یاد خاطرات قدیمی و کهنه میاندازد. در سفری که عرفان و شایان به روستای قدیمی میکنند، شایان با دیدن نوة «مش رحیم» که نام او «مارال» و هم نام عشق دیرینة شایان است، منقلب میشود و با کنجکاویهای عرفان در مورد مارال، حقایق پنهانی آشکار میشود و سرگذشت مارال بعد از جدایی اجباری از شایان بر وی آشکار میشود و رازهای ناگفتة دیگری برملا میشود که بعد از فوت شایان، عرفان آنها را به چاپ میرساند.