کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم
داستانهای برزیلی - قرن 20م.
موضوع این رمان عشق است. این داستان به یک هفته از زندگی دختر جوانی به نام «پیلار» اشاره میکند و میگوید که در دورههای کوتاهی ممکن است دگرگونیهای عمیقی در زندگی انسان رخ دهد که اصلا انتظارش را ندارند. نویسنده در این داستان ادعا میکند که عشق میتواند ما را به دوزخ یا به بهشت ببرد، اما ما را همیشه به جایی که باید میرساند. عشق میان دو شخصیت اصلی داستان، زندگی آنها را به راهی مبدل میکند که به خدا میرسد ... .