میروم برای کرمها لانه بسازم
داستانهای اجتماعی / مادربزرگها - داستان
باران تندی میبارید و از بامها و دیوارهای محله «گود» که سطح آن پایینتر از سطح مناطق دیگر بود، بوی تند کاهگل برمیخاست. زهره و بیبی خوشحال بودند که کانال ساختهشده و آب به خانة آنها راه پیدا نخواهد کرد. بعد از بارش باران، چند کرم خاکی از زمین بیرون آمده بودند، خانة آنها نیز مثل خانة افراد ساکن گود دچار آبگرفتگی شده بود. آنها برای تنفس خود را به بیرون کشانده بودند. زهره تصمیم گرفت برای کرمها لانهای بسازد، زیرا هیچکس به فکر آنها نبود. این کتاب برای گروه سنی «ج» به همراه تصاویری زیبا به نگارش درآمده است.