زلزله در فروشگاه
والدین و کودک - داستان / داستانهای ماجراجویانه / داستانهای اجتماعی
برای پدر و مادر چهارقلوها، همیشه بزرگترین مشکل خرید لباس برای آنها بود. آن روز چهارقلوها، روی پایشان بند نبودند و حرف میزدند و جیغ میکشیدند. وقتی به فروشگاه جدید رسیدند، پدر به فروشنده گفت: «چهار تا لباس یک شکل و یک رنگ میخواهیم» فروشنده همة لباسها را نشانشان داد، ولی مورد پسند آنها واقع نشد. آنها با لجاجت فروشنده را مجبور کردند که لباس را از تن مدلهایش بیرون بیاورد. چهارقلوها بعد از پوشیدن لباسهای مدلها، به دور از چشم پدر و مادر جلوی در فروشگاه ایستادند تا مشتریها فکر کنند مدل هستند و مشتریها را اذیت کنند. فروشنده وقتی این وضعیت را دید عصبانی شد و فریاد زد لباس فروشی نداریم. پدر و مادر از فروشنده عذرخواهی کردند و لباس مدلها را برای بچهها خریدند. کتابچة حاضر، از مجموعة «شیطونکها»، برای کودکان دو گروه سنی «ب» و «ج» تهیه و تدوین شده است.