اشک آتش
دو دوست با نام «همایون» و «سامان»، هر دو، دلباختة همدانشگاهی خود، «پروا» میشوند. پروا از میان این دو نفر، سامان را برای ازدواج انتخاب میکند. سه روز مانده به ازدواج آنها، سامان بر اثر حادثهای میمیرد و پروا نیز دچار افسردگی میشود. پس از مدتی، پروا،که اینک از نظر روحی شرایط مساعدی را دارد، به دانشگاه میرود تا ادامة تحصیل دهد. پس از مرگ سامان همایون بار دیگر از پروا خواستگاری میکند، اما او باز هم پاسخ منفی میدهد. مدتی میگذرد، تا این که یکی از استادان پروا با نام «مهرجو» به او توجه خاصی نشان میدهد. پروا در پی این مسئله به دنبال علت آن میگردد. در این میان اتفاقاتی رخ میدهد که مسیر زندگی پروا را تغییر میدهد.