چنگ و دندان
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
کتاب حاضر، داستانی آمریکایی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «آبوهوا هیچ دخلی به آن نداشت- گرچه تمام روز باران میبارید و بند میآمد و صدای چکچک آبروها آدم را یاد بدهکاریاش میانداخت- چون حتی اگر آفتاب بالای سرم بود و همه برگهای نخل را به رنگ طلا درمیآورد، بازهم آن بعدازظهر به بار «دگت» میرفتم. مشکل کار بود یا دقیقتر بگویم، بیکاری. ساعت شش و نیم صبح، رئیس زنگ زده بود بگوید لازم نیست بروم سرکار، آن بابایی که من جای او رفته بودم کمردردش خوب شده بود و برمیگشت سر کار».