قصه جزیره ناشناخته
داستانهای کوتاه پرتغالی - قرن 20م.
((قصه جزیره ناشناخته)) نوشتهای است نمادین که در آن، مردی به قصر پادشاه مراجعه میکند تا یک کشتی از پادشاه بگیرد و با آن جزیره ناشناختهای را کشف کند .در قصر شاه زنی است که به نظافت قصر مشغول است .او وقتی درمییابد که مردی به جست و جوی جزیره ناشناخته میرود قصر را ترک میگوید و پیش از او خود را به کشتی میرساند تا همراه آن مرد، نظافت کشتی را برعهده گیرد .در داستان، ظاهرا سخنی از عشق در میان نیست، اما همه چیز حکایت از عشق دارد .در این قصه، پیشه((نظافت)) در واقع نوعی مبارزه با بینظمی و فساد است و تصمیم آن مرد برای کشف جزیره ناشناخته نمادی است برای گریز از فساد .