آسترلیتز جوان
در این کتاب، داستانی آلمانی درج شده است. مروری که دوران کودکی خویش را در منزل سرد و کسالتآور کشیشی گذرانده، پس از سالها خاطرات خویش را برای دوستانش بازگو مینماید. وی که سختترین زمان زندگیاش همان دوران کودکی بوده، با قدم نهادن در مدرسة شبانهروزی با دنیای جدیدی آشنا شده و سعی در یادگیری هرچه بیشتر دارد. او میکوشد، نسب اصلی خود را کشف کرده و با یاری معلمان و دیگر افراد اهل علم که در اطرافش بسیار هستند، راه خود را در دنیا یافته و قدم در جهانی زیباتر بگذارد.