بلندیهای بادگیر: عشق هرگز نمیمیرد
داستانهای انگلیسی - قرن 19م.
آقای «لاکوود» برای مدتی به عمارت «وادرنیگ هایتز» میرود و با افراد مرموزی از جمله «هیت کلیف» برخورد میکند. «نلی» مستخدم عمارت داستان افراد دو عمارت «تراش کراس گرینچ» و وادرینگ هایتز را برای او تعریف میکند. هیت کلیف پسری سیاه و زشت و سرراهی است که توسط ارباب عمارت هایتز به خانه آورده شده و به تدریج مورد علاقة ارباب و دختر زیبایش «کاترین» قرار گرفته است. اما «هیندلی» پسر ارباب از او متنفر است و بعد از مرگ ارباب او را تا حد یک نوکر تنزل میدهد. کاترین با وجود عشق و علاقة فراوان به هیت کلیف، با «ادگار»، صاحب عمارت گرینچ، ازدواج میکند. هیت کلیف سرخورده از عشق کاترین و متنفر از هیندلی و اعمال او به فردی بیرحم تبدیل میشود، در حالی که هنوز بعد از گذشت سالهای بیشمار در طلب عشق کاترین که مرده است به سر میبرد. عشقی که به فرزندان آنها نیز انتقال مییابد. رمان حاضر خلاصهای از بلندیهای بادگیر، اثر «امیلی برونته» (1818-1884 م) است که عاشقانهترین رمان کل تاریخ بریتانیا شناخته شده است.