مصیر
داستانهای فارسی - قرن 14
«سمعان» جوانی اهل آفریقاست که در زندگی از اعتبار و شهرت و ثروت برخوردار است. او در برخورد اتفاقی با پیرمرد کشاورزی به نام «محمود» و بحثهای مختلف در مورد زندگی و فلسفة آن کنجکاو میشود که اسرار زندگی و انسان را دریابد. برای یافتن جواب سؤالهایش دربارة زندگی و رهایی از خلاء وجودی، با یک کشتی حفاظتی صلح که بنا به دلایل امنیتی، مقصد کشتی و هدف مأموریت مخفی است، سفر خود را از «بندر بنغازی» در شمال لیبی آغاز می کند و عازم جنوب شرق آسیا میشود. در میانة راه کشتی دچار طوفان میشود و سپس دریا آرام میگیرد. او خود را به دریا میاندازد و دوستش مراد نیز او را همراهی میکند. سمعان در حالیکه تیرخورده همراه مراد شناکنان به دهکدهای جنگلی در سواحل ترات، در کشور تایلند میرسند و در آنجا با افرادی آشنا میشوند که نشانهها و جوابهای بسیاری برای سؤالها و کنجکاویهای سمعان دارند و او را به پاسخ رازهای عمیق و فلسفة زندگی میرسانند.