گناهکار
داستانهای فارسی - قرن 14
این کتاب، داستان عاشقانه یک دختر و پسر بهنام «دلارام» و «آرشام» است، آرشام، پسری است که کمتر احساسی میشود و آدمی است که هرگز عاشق کسی نمیشود، چون او را مزاحم کارش میداند. اما دلارام، دختری احساسی است که دقیقا برعکس آرشام که پسری با غرور و سخت است، فکر کرده و زندگی میکند، دست تقدیر این دو را سر راه یکدیگر قرار میدهد و... . در بخشی از رمان میخوانید: «بر بسترهی غلیظ گناهان خود دست میکشم و با انگشت روی آن چنین مینویسم: گناهکار، گناهکار، گناهکارم من! خدایا گناهکارم! جز این واژهای بر خود و اعمالم نتوانم گذارم، چه کردم! در این دنیای بزرگ بین آدمهایی که کموبیش خود به آغوش گناهان من روی آوردند. من کیستم!...».