آدمک سیاه
«آرش» و «دنیا» مدتی بود که بۀ کدیگر علاقمند شده بودند، ولی از احتمال جواب رد پدر دنیا میترسیدند. بالاخره مادر دنیا پیشقدم شده و ماجرای خواستگاری آرش را مطرح کرد. آرش در شب خواستگاری عنوان کرد که پدرش را از دو سالگی از دست داده و از آن به بعد همراه مادرش زندگی کرده است. آرش و دنیا پس از چندی با یکدیگر ازدواج کردند اما در این میان دوست صمیمی پدر دنیا برای خواستگاری دنیا برای پسرش به منزل آنها رفت و پس از ناامیدی از این موضوع، مسألهای را مطرح کرد که باعث خشم پدر دنیا شد. او اعلام کرد که آرش پسر رقیب دیرینۀ آنها است و به علت جدایی پدر و مادر از پدر دور بوده است و از سویی نیز او برای قاچاقچیان کار میکند. بعد از این ماجرا، دنیا از سوی خانوادۀ پدر طرد شد و به همراه آرش زندگی میکرد ولی اتفاقات بسیاری رخ داد که زندگی او را تغییر داد.