خرسهای قطبی در شامگاه
داستانهای تخیلی / داستانهای کودکان و نوجوانان
در یکی دیگر از ماجراهای خانهی درختی سحرآمیز، جک در تاریکی شب با شنیدن صدای جغد سفید به سمت پنجره میرود. جک نمیدانست جغد چه میخواهد پس آنی، خواهرش را به طرف پنجره برد. آنی گفت: "او میخواهد ما به جنگل برویم. آنها لباس پوشیده و راهی جنگل شدند و به خانهی درختی رسیدند. مورگن در خانهی درختی طومار چهارمی را به آنها داد که در آن معمای دیگری مطرح شده بود. جک طومار را باز کرد و خواند: "من چیزی را که واقعیت دارد میپوشانم و حقیقت را پنهان میکنم. اما بعضی وقتها شجاعت را در شما بیدار میکنم. من چیستم؟" آنها اینبار برای یافتن پاسخ معما راهی قطب شمال میشوند و...