کانزاس و چند داستان دیگر
«شائونا»، به خاطر به دنیا آمدن برادرش، مدتی بود که به مهد کودک رفته بود. او هنوز به محیط آنجا عادت نکرده بود و به درستی خوابش نمیبرد. یک بار مربی، آنها را برای جمع کردن خرفه از میان جوانههای شلغم به زمینی برد. هریک از بچهها مقداری خرفه جمع کردند. قرار بود آن شب شام، خرفه بخورند، اما سرمیز شام خبری از خرفه نبود و همه ناراحت شدند. شائونا یادش آمد که مربی دو بسته بزرگ را موقع رفتن روی دوچرخهاش گذاشت و رفت. در بستهها خرفههای چیدهشده جاسازی شده بود. بعد از مدتی که دوباره برای جمعآوری خرفه رفتند یک خرگوش باعث هرج و مرج بچهها و از بین رفتن شلغمها شد و خرفهها هم کثیف شدند. اما این را فقط شائونا فهمید و آرزو کرد که شام خرفه نداشته باشند و همینطور هم شد. مجموعة حاضر، گزیدهای از کتاب بهترین داستانهای آمریکایی است که در سال 1999 به کوشش خانم «امی تن» انتخاب و گردآوری شده است. اسامی عناوین و نویسندة شش داستان کتاب عبارت است از: «خانم داتا نامه مینویسد/ چیترا دیواکارونی»، «5:22/ جرج هارر»، «کانزاس/ استفان رابینز»، «قلب کشف نشده/ ملیسا هاردی»، «داستان زاهد/ ریک باس» و «در مهد کودک/ هاجین».