داستانهای ارواح
«پاتریک» و خانوادهاش به تازگی به خانة بزرگ و قدیمیای آمده بودند. او به هیچ وجه از آنجا خوشش نمیآمد، مخصوصا وقتی که ساعت بزرگ و قدیمی واقع در اتاقش از جایش تکان نخورد و مادر گفت که باید همانجا بماند. ساعت هم مانند خانه، قدیمی و ترسناک بود. کمی گذشت و پاتریک صدای عجیبی از داخل ساعت شنید. کسی به او میگفت که کلید را در داخل قفل بچرخان و بگذار بیرون بیایم، پاتریک قفل را باز کرد و از درون ساعت روح مهربانی به نام «فیلبرتایبت» بیرون آمد. او با پاتریک دوست شد و از آن پس پاتریک از زندگی در آن خانة قدیمی لذت میبرد. مجموعة حاضر حاوی چندین داستان کوتاه با موضوع «ارواح» تحت برخی از این عناوین است؛ فیلبرتایبت؛ روح و شبح؛ و مرد راهزن. داستان مذکور، فیلبرتایبت نام دارد.