داستانهای شیرین ایرانزمین
فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه - برگزیده / داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 - مجموعهها / فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه - اقتباسها
دو پهلوان ازبک با قصد از بین بردن شاه عباس و بزرگترین پهلوانش، مسیح دکمهبند تبریزی، وارد ایرانزمین میشوند. "ببرازخان" در پی پهلوان مسیح راهی تبریز و "اخترخان" به قصد کشتن شاهعباس راهی اصفهان میشود. ببرازخان در تبریز چون درمییابد مسیح در شهر نیست تمام پهلوانان شهر را از دم تیغ میگذراند و به غارت شهر میپردازد. چون خبر به مسیح میرسد راهی تبریز شده و سعی در از بین بردن ببرازخان دارد اما در ابتدا موفقیتی حاصل نمیشود. در همین روزها و درگیریها پهلوان مسیح با جوانی به نام "حسینکرد" از اهالی شبستر آشنا میشود که دارای قدرتی فوقالعاده است. پهلوان تصمیم میگیرد با آموزش، او را به یلی تمام و کامل تبدیل کند. شبی در درگیری ببرازخان و مسیح، پهلوان ایرانی به سختی مجروح شده و به خانهاش منتقل میشود. شب بعد حسین کرد پنهانی به چهار سوق رفته و در نبردی تن به تن ببراز خان را از پای درآورده و تمام یارانش را قلع و قمع میکند. پیش از صبح به خانهی پهلوان مسیح بازگشته و به گونهای وانمود میکند که گویا مسیح با وجود جراحت سختش چنین کاری را انجام داده است. چند روز بعد از سوی شاه عباس پیغام میرسد که مسیح برای از بین بردن اخترخان خود را به اصفهان برساند. پهلوان، حسین را در تبریز به جایگذاشته و راهی اصفهان میشود اما در آن شهر، جنگ بین اخترخان و پهلوان مسیح به نتیجهای نرسیده و پهلوان ایرانی بار دیگر زخم برداشته و بستری میشود. از سوی دیگر حسین کرد که از همسر پهلوان به علت نگاه نداشتن حرمت مهمان به خشم آمده راه اصفهان را در پیش میگیرد. در این شهر به صورت ناشناس اخترخان را از پای درمیآورد و پس از رویارویی بامسیح با وی راهی تبریز میشود. حسین کرد شبستری تا مدتها در خدمت مسیح ماند و با کمک او وارد دربار شاهعباس صفوی شد و به خدمت پرداخت.