مهد کودک
داستانهای کودکان و نوجوانان
داستان از زبان دختر بچهای بازگو میشود که از رفتن به مهد کودک میهراسد .به طوری که روزهای اول، نمیتواند در مهد بماند و به محض رفتن مادرش، به دنبال او گریان میدود .اما به تدریج با محیط آشنا میشود و به کمک بچههای دیگر و مربیاش به مهد کودک، شعر خواندن، نقاشی کردن، و بازیها و سرگرمیهای مهد علاقهمند میشود .تا آنجا که یک روز به کودکی که تازه به مهد آمده و از محیط مهد ناراضی است کمک میکند تا آرامش خود را بازیابد و به محیط جدید عادت کند .این داستان برای گروه سنی "ب " تالیف شده و همراه با طرحهای رنگی به چاپ رسیده است .