داستان ضحاک ماردوش
داستانهای حماسی / داستانهای کودکان و نوجوانان / فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه - اقتباسها
کتاب مصور حاضر، داستانی حماسی اقتباسشده از شاهنامه است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ج) نگاشته شده است. در این داستان ضحاک، پسر مرداس پادشاه سرزمین تازیان (اعراب) بود. مرداس پادشاهی خوب و خداترس بود. اما ضحاک پسر مرداس مرد ناپاکی بود. ایرانیان به ضحاک «بیوراسپ» میگفتند. چون هزاران اسب داشت. یک روز صبح زود شیطان به شکل انسانی که خوبی ضحاک را میخواهد، پیش او رفت. شیطان آنقدر حرفهای شیرین گفت و داستانهای جالب تعریف کرد تا ضحاک از او خوشش آمد. بعد شیطان به ضحاک گفت که من رازهای زیادی را میدانم که هیچکس بهجز من این رازها را نمیداند.