انارستان
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که در روستایی بنام «انارستان» اتفاق میافتد. روستایی زیبا که در زیر سپیدارهای نقره و درختان انار پنهان شده است. در میان دختران انار چین باغ، دختری نهساله است که بهسختی کار میکند و مدام به فکر برادرش است. بعد از مرگ مادرش، «بیبی» از آنها مراقبت میکرد و سعی میکرد بچهها را از زورگوییهای پدرشان در امان نگه دارد. در داستان میخوانیم:« بیآنکه خود بداند چرا اینگونه میاندیشد و چرا افکار بد او را احاطه کردهاند، ناگهان حس میکند اینک باغ از احساس امنیتی که او داشت تهی است و نفسهای مضطربی از سینهاش خارج میشود و قطرات اشک از چشمان زیبا و پیرایش بر روی اناریها میچکد».