پری شکرا
پریان - داستان / داستانهای تخیلی
«پری شکرا» به زمین آمده بود تا سبدش را از کارهای خوب پر کند، همینطور که میرفت خورشید زیبا را دید که با نورش گلها را ناز میکرد و میبوسید. پری شکرا بلند گفت: خورشیدخانم چیکار میکنی. خورشید زیبا لبخند زد و گفت دارم از خدای مهربان تشکر میکنم. گلها از بوسههای خورشید خندیدند و بوی خوبشان همه جا را پر کرد. پری شکرا گفت: بهبه چه بوی خوبی، گلهای قشنگ چیکار میکنید. گلها گفتند: داریم اینجوری از خدای مهربان تشکر میکنیم. تا اینکه زنبور کوچولو روی گلها نشست و... .