دکتر دسوتو
دکتر «دسوتو» ـموش ـ دندانپزشک مهربان و باهوشی بود و بیماران بسیاری داشت، اما حیواناتی مانند گربه و دیگر حیوانات خطرناک را نمیپذیرفت. روزی روباهی نزد وی آمد و با التماس توانست دل دکتر را به دست آورد و دکتر پذیرفت که دندانش را درست کند. دکتر پس از بیهوش کردن روباه دندانش را کشید و به جای آن یک دندان طلایی کاشت. روباه تصمیم داشت دکتر و زنش را بخورد، اما موش که به حقهاش پی برده بود، چسبی را به جای دارو روی دندانهای روباه مالید که تا چند روز نمیتوانست دهانش را باز کند. روباه هم به روی خود نیاورد و دندانپزشکی را ترک کرد.