عشق الی آخر
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که پدیده مخرب خیالپردازی را با مضمونی عاشقانه به تصویر کشیده است. همچنین یادآور یک اصل، به نام شکر گذاری است، شکر برای هر لحظه که در آن به سر میبریم، هر چند تلخ و ناگوار. در این داستان «افشین» و خواهرش، کودک بودند که پدرشان در حال و هوای تظاهرات و انقلاب، به خاطر ناآرامی به هند رفته بود تا بتواند از آنجا به استرالیا و آمریکا برود و آنها را نیز نزد خود ببرد. اما بعد از گذشت روزها، نامههای پدر خبر از دلتنگی و ناراحتی میداد و حالا بعد از سالها و قطع شدن نامههای او، «افشین» بعد از معافیت از سربازی، به دنبال نشانی که پدرش از «فیروز»، دوست هندی خود در نامههایش داده بود، راهی هند میشود. در آنجا با آشنای یکی از دوستانش به نام «بهزاد»، که دانشجو است، به نشانی «فیروز» میروند، اما او را نمییابند. از اطرافیان فیروز میشنوند که او گاهی در احمدآباد و گاهی در کراچی پاکستان است و ناامید میشوند».