ماهو
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستان سرگردانی و گم بودگیهای مردی در همین دوره ماست. مردی تازه از بند و حبس رهاشده که در جستوجوی عشق ازدسترفتهاش به هر دری میزند و در این به هر در زدنها و با هر یک از این گشت واگشتها گویی تکهای از وجود خودش را پیدا میکند. تکههایی که اگرچه آنها را بهتازگی کشف کرده اما حالا دیگر نمیداند با آنها چه کند و همین ندانستن، سرگردانیاش را بیشتر و بیشتر میکند تا او را در مسیری تازه رهسپار سازد. در داستان میخوانیم: «سواریهای سبزرنگ و نه، پشتهم بهردیف پارک کرده بودند و منتظر مسافر».