استعمار، استعمارگری، استعمارزدایی، جهان سوم
نگارنده در این کتاب ابتدا تعریفی از استعمار به دست داده و پیشینهی تاریخی آن را بازگو میکند. بر این اساس وی از مردمانی یاد میکند که در دیار خود، آزارهای گوناگون دینی، سیاسی و اجتماعی میدیدند و یا در تنگدستی به سر میبردند و به همین دلیل به مناطق دیگر کوچ میکردند و در این مناطق به کشاورزی روی میآورند. این کوچگران را اروپائیان "کولون" نامیدهاند که واژهی کولونی ـ مستعمره ـ از آن برآمده است. همین مهاجرتها به ایجاد رابطهی استعمارگونه میانجامد که البته با استعمار دوران نو همگونی نداشته است. بعدها چیره شدن عربها، مغولها و چینیها بر سرزمینهای دیگران، به گسترش استعمار منجر شد. نگارنده در ادامه از استعمارگری دوران نو ـ در سدههای 12 و 13 ـ سخن میراند. به تصریح وی: "استعمارگری دوران نو، پدیدهای است که از امپریالیسم ـ یعنی کشورگشایی، رخنهگری و برتری جویی ـ جداییناپذیر است". از جملهی این نوع استعمار میتوان به استعمار ایران در دو سدهی 18 و 19، و امپراتوری عثمان در 1914 اشاره کرد. در ادامه از ایجاد شرکتهایی سخن رفته که اساسنامهی آن را پارلمان کشور استعمارگر تصویب میکرد. نظیر: کمپانی هند شرقی بریتانیا، کمپانی هند شرقی فرانسه و کمپانی هند شرقی هلند. دیگر مباحث کتاب عبارت است از: استعمار زدایی در قرن بیستم به ویژه در انگلستان و فرانسه، روند استعمارزدایی در هندوستان، واکنشهای کشورهای استعمارگر در این خصوص، استعمارزدایی در آفریقای سیاه و دیگر کشورها. در مبحث پایانی کتاب نیز نویسنده دیدگاه خود را دربارهی "جهان سوم" بازگو میکند.