با من بمان
راوی این داستان، دختری است با نام "مروارید" که سالها پیش پدر و مادر خود را از دست داده و اکنون نزد عمهاش زندگی میکند. عمهی راوی که زنی است بسیار بداخلاق، سرانجام او را به ازدواج مردی با نام دکتر "حسین پویا" درمیآورد که منشا تمام محبتها و خوبیهاست اما.... چندی بعد عمهی راوی تمام داراییهای پدر او را برداشته و به همراه دو دخترش به خارج از کشور میرود. پس از آن "مروارید" که اکنون تنها مانده دچار سانحهی تصادف میشود و در بیمارستان با دکتر قائمی آشنا میشود و اوست که سرپرستی مروارید را برعهده میگیرد. راوی در منزل دکتر قائمی با مهری خانم (خدمتکار دکتر) آشنا شده و پس از شنیدن داستان زندگی مهریخانم متوجه میشود که او فرزندش حسین را گم کرده است و...