نارنگی
داستانهای آمریکایی - قرن 21م.
«نارنگی»، داستانی عاشقانه است. داستانی که از عشق، رابطهها و جنون آن میگوید. چیزی که همه ما تجربهاش کردهایم. همه ما در طول زندگی یکبار دل به این احساس عجیب دادهایم و دیوانگی را تجربه کردهایم. داستان فراموشنشدنی و غافلگیرکننده «نارنگی» هم از همین احساس دیوانهوار صحبت میکند؛ عشق و رابطه میان دو زن. در بخشی از این رمان میخوانید: «در آپارتمانش بودیم. درحقیقت در راهروی بزرگی بودیم که کف چوبی آن با فرشهایی با نقشهای پیچدرپیچ پوشیده شده بود. هنوز چمدان سنگین از دستم آویزان بود. فکر کردم چرا خم نمیشود تا چمدان را از دستم بگیرد و مرا به اتاق مهمان راهنمایی کند تا بعد از آن، مثل گذشتهها بنشینیم و در آرامش داستانهایمان را برای یکدیگر تعریف کنیم. میدانستم توقع خیلی زیادی است که اوضاع به همین سادگیها به منوال قبل و پیش از آن شب وحشتناک بازگردد. با این حال نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم. هنوز امید در حفرهای کندهشده در سینهام زنده بود. چیز خاصی در شیوه ایستادن و در روش حرکت کردنش وجود داشت، انگار که یک پرنده ترسیده در قفس است و مرا به این فکر وامیداشت که احتمالا مشکل، رازهای بین ما نبود، بلکه چیزی کاملا متفاوت بود...».