باغ سرهنگ
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
از سرازیری جاده فرعی به سمت نظام آباد که میرفتی، باغ سرهنگ مشخص بود. پر از دار و درخت و سرسبز. مثل یک نگین سبز توی اون همه بیابون برهوت. از دور دست، کوههای خشک و خشن نزدیک صالح آباد هم به چشم میخورد. تابستانها منطقه معتدل بود و زمستانها سرد؛ و گاهی اوقات برف زیاد میبارید و جاده فرعی بسته میشد، رفتن به باغ دشوار بود؛ اما توی بهار و تابستان، نسیم و خنکی باغ، فرح بخش و دلپذیر بود و هر جا که بودی، دوست داشتی زودتر به باغ برگردی.