دارند در میزنند
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
"دارند در میزنند" داستان مردی است که بر اثر تحمل فشارها و هیجانهای روانی شدید در ایام کودکی و نوجوانی دچار نوعی بیماری شده و شبها دایم تصور میکند کسی در خانه را به صدا درمیآورد. پزشک از او خواسته تا احساسهایش را یادداشت کند. اما او نمیتواند حتی مرز بین رویا و واقعیت را درک کند و مدام با خویش در کشمکش است و همین باعث شده تا همسرش نیز از او ترسیده و گریزان باشد. مرد در دنیای بین خواب و واقعیت و در هیاهوی صدای کوبیدن بر در با اضطراب تمام به زندگی ادامه میدهد. کتاب حاضر از نه داستان کوتاه تحت عنوان دارند در میزنند، آره یا نه، یک قدم با عزازیل، اصم، اوریا، پای جلجتا، زیبایی محض، موریا، و خواب اقاقی تشکیل شده است.