عقاید یک فریفتار (نمایشنامه)
داستان حاضر، گفتوگوی یک روانکاو با یک بیمار روانی در قالب نمایشنامه است. روانکاو «پیروز فردمنش» با یکی از بیماران خود به نام «واله حقیقت» دوست و همدانشگاهی بودند. واله در دورة نوجوانی به خاطر حرص و طمع پدرش از خانه فرار میکند و مادرش را تنها میگذارد. او در کوه با مردی آشنا میشود، ولی بعد از مدتی متوجه تحقیرها و زخمزبانهای مرد میشود. مرد خود را مسبب پیشرفتهای واله معرفی میکند. واله ناراحت از این موضوع، در یک لحظه مرد را میکشد و فرار میکند. او متوجه میشود که آدمها خود واقعیشان را نشان نمیدهند، بلکه نقابی به صورت زده و در جامعه نمایان میشوند. این مسئله واله را دلزده میکند، بنابراین به انزوا پناه میبرد. پیروز به دیدن وی میآید و با او به گفتوگو مینشیند. در این نمایشنامه گفتوگوی آندو به تصویر کشیده شده است.