قضیه فیثاغورث با یک صفر دو گوش
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
پنیر گرفته و جلوی بانک منتظر اتوبوس ایستاده بودم. موتورسواری که فکر میکرد قالب پنیر، بستة پول است، به بهانة گرفتن هزار تومان پول خرد، پنیر پانصدتومانی را از من قاپید و رفت. این شیوة پول درآوردن را آموختم و بارها این کار را کردم. روزی در کوچهای پول مردی را که فقط ظاهرش شبیه به معتادان بود و در واقع معتاد نبود پیدا کردم و او هرکاری کرد پولش را پس بدهم، داد و فریاد راه انداختم و او را مقابل مردم معتاد جلوه دادم. حالا او تصمیم گرفته به خاطر کاری که کردم، پولش را پس بگیرد. مجموعة حاضر مشتمل بر داستانهای کوتاهی تحت عنوان پنیر، قضیة فیثاغورث با یک صفر دو گوش، من و تو، در کنار هم، آلبوم، عکس فوری با نان سنگک و... است. داستان مذکور، «پنیر» نام دارد.