هدیهی آفتاب
داستانهای اجتماعی / دوستی در کودکان - داستان / سایه روشن (نقاشی)
ما تازه به این خانه آمدهایم. خانة قبلیمان در یک روستا بود. آنجا هر روز عصر بچهها به کوچه میآمدند و تا غروب با هم قایمموشک و بالابلندی بازی میکردند. اما اینجا خانه ما در یک خیابان شلوغ است. اینجا بچهها از ترس ماشینها جرات بیرون آمدن ندارند. کنار باغچة خالی ایستادهام که با دوست جدیدم آشنا میشوم. میپرسم «اسمت چیست؟» میگوید «سایه» و با هم دوست میشویم. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» تهیه و تدوین شده است.