آفتاب از من و مهتاب گذشت
داستانهای تخیلی
یک روز صبح، مهتاب از خواب بیدار میشود و تصمیم میگیرد که دیگر به کسی سلام نکند، زیرا این کار را بیفایده میداند. مادربزرگ او را نصیحت میکند که سلام سلامتی میآورد، اما او به نصیحت مادربزرگ گوش نمیدهد و در مدرسه هم به کسی سلام نمیکند. او دوستی خوشاخلاق و همنام خود دارد که به همه سلام میدهد و با همه دوست است. مهتاب که به کسی سلام نداده است، تنها میماند. تا این که در زنگ ورزش اتفاقی میافتد که او پی به اشتباه خود میبرد. در این کتاب مصور دو داستان دیگر به نامهای دوستی آن طرف دیگر و یاسها کی گل میدهند؟ برای دو گروه سنی «ج» و «د» به نگارش درآمده است.