تاران و پاتیل جادویی
در داستان حاضر، تاران شیفتهی ماجراجویی، با پرنس کهنهپوشی روبهرو میشود که به اصل و نسب و قدرت بازوی خویش بالیده و او را تحقیر میکند. آن دو برای یافتن پاتیل جادویی ـ که دستگاه مولد سربازان نامیرای خدای مرگ است ـ با یک دیگر به مبارزه برمیخیزند. تاران کمک خوکچران از همه چیز خود برای نابودی پاتیل سیاه میگذرد، اما شرف و مردانگی را زیر پا نمیگذارد. پرنس هم عاقبت به ارزش واقعی زندگی پی میبرد و نام خویش را جاودان میکند. تاران درمییابد که در وجود بیشتر افراد، خوبی و بدی چون نخهایی که یک پارچه را میبافند در هم تنیده شده است. نیز درمییابد در زمینی که خوب شخم زده شده، افتخار بیشتری هست تا زمینی که غرق در خون باشد. گفتنی است نویسنده با تصویرسازی ماجراجوییهای همراهان تاران در کتاب به این نتیجه میرسد که: تنها چیزی که هرگز شعلهاش خاموش نخواهد شد، عشق و صداقتی که در قلب تمامی انسانها موج میزند و این چیزی است که وجودش برای غلبه بر شیطان ضروری است.