بچه ابر
داستانهای تخیلی
در دل آسمان، بچهابری تک و تنها زندگی میکرد. تا این که روزی پروانهای را میان ابرها دید و فکری به سرش زد. او بلافاصله از دل ابر کناریاش مشتی برداشت و با آن پروانهای ساخت و در آسمان رها کرد تا همه آن را ببیند. بعد از آن نگاهی به زیر پایش انداخت و تمام چیزهای کوچک و بزرگ دنیا را دید. او با ابرهای اطرافش همة آنچه را که دیده بود، ساخت. حالا دیگر آسمان پر بود از ساختههای بچهابر و او هم دیگر تنها نبود. این داستان تخیلی برای کودکان دو گروه سنی «الف» و «ب» تهیه شده است.