پادشاه و ابرباف
داستانهای تخیلی
در این داستان پسرکی میتواند از ابرها پارچه ببافد. او در نوک تپهای یک چرخ نخریسی و یک ماشین پارچهبافی دارد، هنگامی که ابرها از آنجا میگذرند پسرک شروع میکند به بافتن پارچه و لباس. او برای خودش یک شال زیبا میبافد. روز بعد پسرک سبدش را برداشته و به شهر میرود تا کار کند که پادشاه شال او را میبیند و از پسر میخواهد شالی بلندتر از شال خودش برای پادشاه ببافد، اما... .