دزد محبت
داستانهای فارسی - قرن 14
ملوک، دختر سالارخان، و داوود پسر مالکخان، هر دو از خانوادههای ثروتمند و اشرافی زمان بودند. ملوک 30ساله، زیبا و خوشاندام، مودب و باوقار بود. او هفت سال از داوود بزرگتر بود. داوود و ملوک با عشقی پاک با هم نامزد کردند. مستانه خواهر کوچکتر ملوک که او نیز دیوانهوار داوود را دوست داشت، دختری حسود، کینهتوز و ناآرام بود. در آن زمان اشرافیت از اصولی پیروی میکرد که داوود باید همه را اجرا میکرد، از جمله اطاعت محض از پدر و خالص و اشرافی بودن نسل زنش. مستانه از رازی مطلع بود که با افشای آن ازدواج داوود با ملوک اصول اشرافیت را زیر سئوال میبرد. او با حسادتها و کینهتوزیهای کورکورانه سالها زندگی آن دو عاشق دلداده را با سردی و تردید روبهرو کرد.