راز رنگ راهراه
داستانهای تخیلی / داستانهای طنزآمیز انگلیسی
علیاحضرت ملکه خطاب به همسرش گفت: «یکچیزی هست که خیلی کشته و مردة آن هستم. اصلا بیآن نمیتوانم زندگی کنم. تصمیم گرفتهام آن را داشته باشم.» ملکه ادامه داد: من راه راه را خیلی دوست دارم و در ادامه به پادشا گفت: که دوست دارد ویلای تابستانیاش رنگ راهراه داشته باشد. تا زمانی که عالیجناب نالی پاپ ـ که پادشاهی شرقی است ـ دوباره به دیدن آنها میآید از مشاهدة ویلای راهراه لذت ببرد. زیرا به زعم او اصولا مشرقیها مناظر و معماری راهراه را دوست دارند. تدبیری که پادشاه به کار میبرد تا خواستة ملکه را به اجرا درآورد، داستان حاضر را شکل میدهد. داستان حاضر پنجمین شماره از مجموعة «قصر پرهیاهو» است. داستانهای این مجموعه در کشور پادشاهی مرموز با نام «اینکرید یبلانیا» در خانوادهای سلطنتی میگذرد. طنز نویسنده در لایههای پنهان خود قدرت و استبداد به شکل طنز آمیز نقد میکند.